امسال اردیبهشت هم اردبیل رفتیم. آخه بابا نذر کرده هر سال بره. تا حالا اردیبهشت اردبیل را ندیده بودم. چه منظره هایی. همه جا سبز و هوا خنک. عمه شکوفه - سحرانه - فرح جان و مادرجون همراهمون بودن. با سارا و مونا خیلی بازی کردم و خندیدم. کلی هم آب تنی کردیم. جنگل گیسوم هلیا و سارا گردنه حیران این دسته گل را برای مامان جونم درست کردم. بفرما من و مونا و سارا و عمه هلیا اخمالو منم من من و بابا و مونا . اسبه به ما زبون درازی می کنه. یکی توپو بگیره..... کلاهم خوشگله؟ مثل لی لی بیت شدم. روستایی نزدیک سرعین. مامان با کمک بقیه یه آش دوغ ...